گروه  دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا- همدان

گروه دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا- همدان

هرکجا سازی شنیدی ، شعر و آوازی شنیدی، از دلی رازی شنیدی ، یاد ما کن.
گروه  دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا- همدان

گروه دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا- همدان

هرکجا سازی شنیدی ، شعر و آوازی شنیدی، از دلی رازی شنیدی ، یاد ما کن.

سفری به گلستان ایران ( 4)

گوشی موبایلم خراب شده بود و کمی حالمون گرفته شد. اما علی آباد خیلی زیبا بود. با توجه به اینکه آقای محمد غرقی و سایر دوستان پیشنهاد داده بودند که سری هم به آبشار کبودوال بزنیم . برای صرف ناهار و دیدار از این آبشار زیبا به سمت کبودوال به راه افتادیم. در راه جنگل بسیار زیبایی قرار داشت که واقعاً متحیر کننده بود. به طوری انبوه بود که نور خورشید به زمین نمی رسید. 

 

جنگل انبوه 

 

چند تا عکس داخل جنگل گرفتیم و به سمت آبشار حرکت کردیم. راه تماماً سربالایی بود. گرچه بعضی جاها سرپایینی هم داشت. اما کم و مختصر بود. 

ناهار را داخل تفریحگاهی که پایین آبشار ساخته بودند خوردیم . جالب بود . خوب ساخته شده بود و می توانست جای خوبی برای شب مانی باشد. ساعت 3 بعد از ظهر به سمت آبشار حرکت کردیم . مسیر 15 دقیقه ای که البته باید پیاده و به سختی طی می شد. ( به دلیل خیس بودن مسیر که بسیار لغزنده شده بود ) فوق العاده انبوه و زیبا بود . 

بالاخره به آبشار خزه ای کبودوال که بزرگترین آبشار خزه ای ایران است رسیدیم و فهمیدیم بی جهت اینجا را به ما پیشنهاد نداده اند. آبشار کبودوال با طول تقریبی 9 متر از زیباترین آبشارهای ایران است که در میان جنگلی انبوه و صعب العبور قرار دارد. استان زیبای گلستان . شهرستان علی آباد .    

 فرهاد و آبشار کبودوال

در حدود 2 ساعتی آنجا بودیم و کلی لذت بردیم . در راه بازگشت نم نم باران شروع به آمدن کرد.  

این نم نم باران بعد از اینکه به محل تفریحگاه- محل بستن دوچرخه ها - رسیدیم ناگهان تبدیل به بارانی شدید شد که تا به امروز نظیر آنرا ندیدم . به طوری که در عرض 15 دقیقه تبدیل به سیلی ترسناک شد و چرخهایمان تا توپی ها درون آب بود و به سختی رکاب می زدیم . تصمیم داشتیم به علی آباد برگردیم تا لااقل بتوانیم جایی برای اتراق پیدا کنیم . این جاده از خاطره انگیز ترین قسمتهای سفر بود. 

ادامه مطلب ...

سفری به گلستان ایران (3)

صبح زود بیدار شدیم به سمت جنگل راه افتادیم. جنگل زیبای ابر.   

یک سری توشه برای ناهار خریدیم و به را افتادیم. جاده ای با شیب زیاد جلوی رویمان قرار گرفت که واقعاً نفس گیر بود . با توجه به اینکه جاده خاکی بود و باد مخالف هم داشتیم مشکل چند برابر شد. در طول مسیر تا به اینجا هیچگاه با همچین جاده ای برخورد نکرده بودیم ، حتی در بعضی قسمتها دوچرخه را دست گرفتیم.  

 

خستگی

 

اما وقتی کم کم به جنگل نزدیک شدیم خستگی از تنمان بیرون رفت. و متحیر اینهمه زیبایی شدیم. ضمن اینکه در ابتدای مسیر با دوست خوبی به نام محمد آقای غرقی آشنا شدیم. مردی شریف و بزرگوار..  زیبایی های جنگل وصف ناپذیر بود. از دور روستای افراتخته که از مرتفع ترین روستاهایی ایران است دیده می شد. 

ناهار را در یکی از زیباترین جنگل های ایران خوردیم. همه جا پر بود از گیاه و خزه . سبزی چشم را میزد. هول و حوش ساعت 4 بعد از ظهر به سمت روستای شیرین آباد که بعدها از شیرین ترین خاطرات ما شد حرکت کردیم. روستایی در قلب شالیزارها و جنگل ها . با مردمی خونگرم و پاک و مهمان نواز. در شیرین آباد برای تهیه نان رفتم و فرهاد هم برای خرید میوه و آذوقه خوراکی. در همین حین فرهاد با یکی از اهالی خوب این روستا به نام حسین آقای رنجبر دوست شد و ایشان از ما دعوت کردند تا شب را در کنار ایشان در کلبه چوبی داخل شالیزارشان بگذرانیم که البته بسیار بسیار خوش گذشت. یک شب رویایی در داخل کلبه ای چوبی در میان شالیزارها.  

 

شیرین آباد 

ادامه مطلب ...