در آغوش دریای پارس (7) داراب

صبح زود بود . نمازمو که خونده بودم دیگه خوابم نبرده بود و داشتم به سقف نگاه میکردم . حوصله ام سر رفته بود و میخواستم خودمو کمی سرگرم کنم. دوربین رو برداشتم و از اتاق زدم بیرون و رفتم سر وقت حامد که تو حال خوابیده بود . دیدم اونم داره تو جاش وول میخوره . بهش گفتم حامد چطوری کمی باهامون حرف بزن . دیشب منزل حامد اینا یه شام خوشمزه در کنار حاج آقا حسینی پدر حامد و مدر گرامی اش خورده بودیم و کلی هم بهمون خوش گذشته بود . عصرش هم حامد مارو برده بود دیدن مسجد سنگی که البته اینا رو تو قسمت اول همین سفرنامه گفتم .  

بله حامد شروع کرد از اینکه خیلی خوشحالم که اومدین به شهر ما و داراب خیلی شهر عالی و ما تلاش خودمون رو کردیم که تبلیغ خوبی برای داراب باشه و ...  

همون جا قول دادم که کلی چیز در مورد داراب بنویسم . فایل صوتی این گفتگو رو میذارم دوست داشتید بگیرید گوش کنید.  فایل صوتی گفتگو

چیزی نگذشت که ندا هم از خواب بیدار شد و  صبحانه رو با مادر حامد آماده کردند. عجب صبحانه ای هم بود .یادمه حاج آقا هم رفته بود باغ یه سر و گوشی آب بده . صبح زود ما دم ظهر اون بود. سحرخیز و پرتلاش.   

حامد زنگ زد به بابک و بابک هم زحمت کشید اومد و داداش حامد هم که البته ما ندیدیمش هم ماشینش رو داده بود به حامد که زحمت با ما بودن رو بکشه.  جا داره که ازش تشکر کنیم.   

حامد پیشنهاد داد بریم اول سد داراب رو که داشتن می ساختنش نشونمون بده . موافقت شد و رفتیم .  

 

یکسری هم پرنده اطراف سد زندگی میکردن که اسمشون آبچلیک تالابیه،زیستگاشم مناطق باتلاقی اب شیرین ومناطق جذر و مدی ودشتهای سیلابی. 

 

کنار سد یه عده عشایر هم ساکن بودن که بز نگه میداشتن. با بزها و بزغاله های اونها هم چند دقیقه ای سرگرم شدیم . در کل بسیار جای جالب و رویایی بود .  

بعد از برگشت از سد بابک و حامد تو ماشین مشورت کردن که مارو دیگه کجا ببرن که به این نتیجه رسیدن که بریم باغ مرکبات حامد اینا. ( اینجا از اونجاهای خوشمزه سفر بود

یه باغ خیلی خوشگل با یه خونه دو طبقه که پر پرتقال و لیمو شیرین و لیموترش و نارنج بود.  عجب پرتقال هایی هم داشت . شیرین و آب دار.  

این فصل فصلی بود که نارنج ها گل داده بودن و عطر بهارنارنج تمام باغ رو پر کرده بود. چندتا از اون پرتقال ها کندیم و خوردیم . دروغ نگفته باشم بهترین پرتقال هایی بود که تا به حال خوردم . امیدوارم پرتقال معروف داراب رو یه رو امتحان کنید.   

 

بعد اینکه هرکدوم چندتا پرتقال چیدیم و خوردیم حامد مارو برد تو اون خونه باغی دو طبقه که طبقه اولش یه پیرمرد که نگهبان باغ بود زندگی میکرد و طبقه بالاش هم یه اتاق نقلی خیلی خوشگل بود . اینقدر این اتاق قشنگ و ترو تمیز بود خیلی دوست داشتم شب برگردیم و همین جا باشیم .  

 

دوساعتی اونجا بودیم . حامد پیشنهاد داد بریم خونه ناهارو بخوریم و بعد از ظهر ببرتمون یه جای معروف و زیبای داراب. جمع و جور کردیم و رفتیم خونه. عجب ناهاری بود . مثل همیشه خوشمزه و خوب. مادر حامد دریایی از تجربه اس تو آشپزی ( مثل مامان خودم )  

چون خیلی مشتاق بودیم زودتر بریم جاهای بیشتری از داراب رو ببینیم بعد ناهار استراحت نکردیم . اصولا به نظر من خوابیدن تو سفر کار جالبی نیست . حیف آدم بره سفر بخوابه .  

حامد اول مارو برد به دیدن نقش شاهپور که بسیار شکوهمند بود .نقش شاهپور مربوط بود به دوران ساسانی و پیروزی شاهپور اول رو در سالهای 242 و 243 بر رومیان نشان میداد. در مقابل پادشاه ایران تصویر اسرای رومی به همراه کالسکه غنایم و سردار رومی که از شاهپور طلب بخشش مینماید قرار دارد. پشت سر او هم درباریان و روحانیان هستند. در زیر پای اسب شاهپور هم که البته خیلی واضح نیست مردی هست که باید گردبانوس رومی باشد .   

   

بعد از نقش شاهپور دیگه دم غروب بود که رفتیم به دیدن دارابگرد که از بهترین جاهایی بود که تو این سفر دیدیم . دارابگرد از دوران ساسانی باقی مونده و واقعا گرد گرده . این رو از عکس هوایی دارابگرد کاملا میشه دید.  

  

این شهر باستانی در 11 کیلومتری جنوب شهر فعلی داراب در کنار جاده جدید داراب- شیراز قرار داره.

شهر دارابگرد از کهن ترین شهرهای ایران و جهان محسوب می شه و پیشینه آن به بیش از 2000 تا 3000 سال می رسه.
سبک بنای شهر اقتباس از شهرهای قدیم بین النهرین باستان بوده .
دیوار پیرامون شهر باقی مانده و برخی از بقایای بناها از جمله کاخ و قلعه حاکم شهر بر فراز قله میانی دیده می شه.

بنای شهر دارابگرد بر مبنای برخی روایات تاریخی منسوب به داراب پسر بهمن پسر اسفندیار کیانی بوده  و شاعر نامدار ایرانی فردوسی طوسی در توصیف ایجاد شهر دارابگرد توسط داراب شاه می سراید:

"چو دیوار شهر اندر آورد گرد  

ورانام کردند دارابگرد
ز هر بیشه ای کارگر خواستند  

همه شهر از ایشان بیاراستند"

طرح و نقشه مدور شهر دارابگرد از اصول شهرسازی آسیای غرب اقتباس شده  و برای حفاظت از شهر خندقی پیرامون آن حفر کرده ان. محیط دیوار شهر حدود 6 کیلومتره.

کنار دارابگرد البته یه امامزاده بود که حامد گفت اینجا مقبره فرستاده امام حسن مجتبی (ع) دحبه کلبی انصاریه .   

  

شهر دارابگرد رو دیدیم . مناظر زیبای شهر دارابگرد و غروب زیبای خورشید به همراه گله گوسپندانی که از چرا برمیگشتند واقعاً محسور کننده بود .  

 

آفتاب غروب کرد و ما برگشتیم . در راه بازگشت عطر خوش بهارنارنج که از باغهایی نارنج می اومد خیال انگیز بود .  

شب منزل حاج آقا حسینی تا دیر وقت نشستیم و با حامد صحبت کردیم . اون شب هم شبی بود . دیر وقت بود که خوابیدیم .