سلام . همونطور که قبلاً گفته بودم چند روزی به تهران رفتم . قرار هم بود که به دیدار دوستان خوبم آقای شاهکرم .خانم بخشایش و آقای یاشار نظمی برم . روز سوم سفرم به تهران بالاخره موفق شدم این مهم رو به انجام برسونم و با همکاری خانم بخشایش و با زحمات آقایان شاهین رامز و شاهکرم همدیگر رو در دفتر آقای رامز ببینیم . راستش رو بخواهید مدتها بود که تلاش میکردم با این دوستان از نزدیک آشنا بشم و اگر از دستم برآمد ، این دوستان رو هم با همدیگر آشنا کنم .
عصر روز سوم به دفتر آقای رامز رفتیم و سه ساعتی از وجود این دوستان پرتجربه بهره بردم . چه چیزها که در همین ساعات کم ولی پر ارزش از این عزیزان نیاموختم . در این حین به یاد شعر زیبایی از سعدی افتادم که میفرماید :
یکی قطره باران ز ابری چکید خجل شد چو پهنای دیا بدید .
آقای رامز رو نمیشناختم ولی از سایکلتوریست هایی بود که زحمت زیادی کشیده بود و در طی 150 روز 13300 کیلومتر رو رکاب زده بود . به همدان هم آمده بود که البته مسئولین تربیت بدنی و هیئت دوچرخه سواری مثل همیشه پذیرایی نه چندان خوش آیندی از ایشان به عمل آورده بودند .آقا یاشار و خانم بخشایش رو هم که همه میشناسند . محمد هم که دیگه تقریباً یه جورایی شده آنادانایی بسکه با هم هستیم و بسکه بهش زحمت میدیم . آقای رامز عکسهای زیبایی گرفته بود . هم خودش دید خوبی داره و هم دوربینش حرفه ای. بیشتر بچه ها از خاطراتشون تعریف کردند اما از جمله صحبت هایی که کردیم قول و قرارای پردازش نشده ای در مورد سفرهای مشترک بود که انشا... با هم انجام خواهیم داد . روز پنجم هم به لطف آقای شاهکرم با آقای خرسندی آشنا شدیم که از قهرمانان و اعضای سابق تیم ملی دوچرخه سواری داخل سالن ایران بود . پسری پرتوان ، با معرفت و بی ادعا .
در کل سفر مفیدی بود . اما از همه دوستان دوچرخه سواری که تا به حال نتوانستم ملاقاتی باهاشون داشته باشم خواهش میکنم به طریقی شماره تماسی رو در اختیار ما بگذارند تا بتونیم با هم بیشتر آشنا بشیم و از تجربیات هم بیشتر بهره مند گردیم . با تشکر و ممنون .
سلام آرش جان
من هم از دیدار تو بسیار خوشحال شدم. امیدوارم که همیشه سرزنده و موفق باشی.
دوستات دارن بیشتر میشن. امیدوارم شاد و تن درست باشن.
و گرم ترن با تو بزرگوار.