گروه  دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا- همدان

گروه دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا- همدان

هرکجا سازی شنیدی ، شعر و آوازی شنیدی، از دلی رازی شنیدی ، یاد ما کن.
گروه  دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا- همدان

گروه دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا- همدان

هرکجا سازی شنیدی ، شعر و آوازی شنیدی، از دلی رازی شنیدی ، یاد ما کن.

یادت همیشه جاوید باد.

 

مرا دردیست اندر دل ، اگر گویم زبان سوزد

اگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد

 به واله قسم وقتی شنیدم محسن عزیزمان دیگر در کنارمان نیست آنچنان افسرده شدم که  ۶ روز است نخوابیده ام. دردی داشتم که درمانی نداشت . سرباز بودم و تنها در گوشه ای از این خاک . دستانم کوتاه بود و غم نرفتن و ندیدنش برای آخرین بار همچون سنگی سترگ قلبم را می فشارد . در سفر کویر همراهش بودم و هنوز نفهمیدم با چه دانشی توانست ما را از ریگ های عظیم و پیچ در پیچ به سلامتی بگذاراند . ما محسن سنایی را نشناختیم و چقدر محروم ماندیم . و چقدر محروم ماندیم....

نامه ای به تو ...

محسن عزیزم مرا ببخش هنوز که هنوز است نتوانسته ام به خود بقبولانم که پریدی . اما از طرفی به خود میگویم خوشا به حالش به آرزویش رسید . شنیدم که به بچه ها در سفر گفته بودی آرزو داری در طبیعت آرام بگبری . خوشا به حالت .. ای کاش خدا همچون پریدنی را نصیب ما کند . اما سفر تو هنوز ادامه دارد . تو هنوز با مایی و در میان ما . سفر ما هم تمام نشده تا وقتی بتوانیم همچون تو باشیم . تو دلت پاک پاک بود . تو را به خدایی که دوستش داریم و همکنون پیش اویی شفاعت ما را بکن تا همچنین رفتنی را نصیب ما هم بکند . رفتنت را هنوز هم باور نمیکنم. یادت همیشه جاوید باد.

کاش من هم بودم

" شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد / درخشنده زاد و فریبا بمیرد ... شب مرگ تنها نشیند به موجی / رود گوشه ای دور و تنها بمیرد ... گروهی برآنند کاین مرغ شیدا / کجا عاشقی کرد ، آنجا بمیرد ... شب مرگ ، از بیم آنجا شتابد ... که از مرگ غافل شود تا بمیرد ... من این نکته گیرم که باور نکردم / ندیدم که قویی به صحرا بمیرد ... "

 

دوستان خوب

سلام. چند وقته واقعاً بی سفریم. ۱۵ روزه . هنوز عکسهای سفر قبلی رو نگذاشتم تو وبلاگ. اما به زودی میگذارم. دوست خوبی به نام جواد پیام گذاشته بود که گزارشاتمون ناقصه. باید به ایشان بگم به واقع سخته نوشتن همه اتفاقات سفر. تازه از اینها گذشته همه چیزهای زیبا گفتنی نیست. اما سفرنامه ها تماما بر روی کاغذ موجوده. در صورت تمایل حاضرم کپی اونها رو به دوستان بدم. خوشحالم که دوستان خوبی مانند شما دارم. راستی جا داره یادی از دوستان خوبمان آقای ادریسی و خانم یوسفی کنیم که تا به حال ۹۵۴۳ کیلومتر را در طی ۴۱۲ روز رکاب زده اند و الان در شهر  Florence کشور امریکا هستند. برایشان آرزوی موفقیت داریم.موفق و پیروز باشید.

نسیم و جعفر

 

یکسال گذشت

یکسال از سفر پر ماجرای دوستان خوبمان جعفر و نسیم به دور دنیا گذشت. برایشان آرزوی موفقیت و پیروزی داریم و بی صبرانه منتظر بازگشتشان به میهن عزیزمان ایران هستیم. راه صلح پر رهرو باد.

جعفر و نسیم در جشن اولین سالگرد سفر

پشت دریاها شهریست

سلام. همین چند روز پیش بود که برای بار چندم فیلم پشت دریاها شهریست را می دیدیم . خانم زنده زبان و آقای جعفر زاده. در فیلم مردان بزرگی هستند که هرکدامشان یک کتاب بزرگند. هر کدامشان منبعی از تجربیات . اتفاقاً درفیلم جعفر و نسیم هم هستن و آن قسمتی که این دوستان می خواهند حرف بزنند کفر آدم بالا میاید . ( چون بی‍ژن بیرنگ نمیگذارد این دو دوست عزیزمان درست حرف بزنند ) اما نکته بسیار جالب برنامه قسمتی است که جعفر می گوید : از فروردین ۸۶ تصمیم داریم به دور دنیا برویم و خیلی نگرانیم و سرپناهی نداریم و امروز ۱۰ ماه از سفرشان می گذرد و آنها در نیمه سفرند. باز یاد حرف آن آقایی که ۳ قاره جهان را پیاده رفته می افتیم که می گوید : وقتی خدا با شماست خیالتان راحت است . و برای جعفر و نسیم اتفاق ناخوش آیندی نیافتاده ( تا آنجا که ما می دانیم )

نظر ما این است که خدا همواره با ماست و با هرکسی که به سعادت بشر بیاندیشد. ما دوچرخه سواران یا کوهنوردان و هر ورزشکار یا صلح دوستی که بر روی زمین زندگی میکند همواره خدا را در درون خویش میابد . در غیر اینصورت هیچگاه ورزشکار یا صلح دوست نمی شد.  یکی از افسوس های ما در زندگی این است که هنگام عزیمت این دو دوست دیر رسیدیم و نتوانستیم در مراسم بدرقه حضور داشته باشیم . امیدواریم جعفر و نسیم این عذر ما را بپذیرند . با امید به دیدارشان در ایران.

پشت دریاها شهریست