گروه  دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا- همدان

گروه دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا- همدان

هرکجا سازی شنیدی ، شعر و آوازی شنیدی، از دلی رازی شنیدی ، یاد ما کن.
گروه  دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا- همدان

گروه دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا- همدان

هرکجا سازی شنیدی ، شعر و آوازی شنیدی، از دلی رازی شنیدی ، یاد ما کن.

محمد شاهکرم (۲)

محمد شاهکرم (۲)

امروز صبح محمد شاهکرم دوست خوبمان همدان را به قصد خرم آباد ترک کرد . دوست خوبی که همین دو - سه روزی که دیدمش و باهاش آشنا شدم انگار ده سال بود که میشناختمش . ساعت ۶ صبح با هم راه افتادیم و طبق رسم سایکل توریست ها باید چند کیلومتری بدرقه اش میکردم . گرچه تصمیم داشتم ۲۰ کیلوتر همراهش کنم ولی نگذاشت و ده کیلومتری هم نشد و به اصرار او برگشتم . خداحافظی ساده ای کردیم . اما وقتی رفت تا از نظر دور بشه نگاهش میکردم . تو جاده ابهت خاصی داشت . الان یک ساعت که برگشتم خانه اما انگار مدتهاست ازش دورم . اما امید دارم یک سفر مشترک با هم انجام بدیم . دوست خوبم محمد شاهکرم باید میرفت. فکر کنم تا یک ماه دیگه سفرش تمام بشه . به امید دیدارش در جاده و همراه با هم .

رفتن یک دوست

 

محمد شاهکرم

محمد شاهکرم

سلام. این پست را به دوست خوبم جناب آقای محمد شاهکرم اختصاص می دهم . دوست دوچرخه سوارم که توانستیم چند روزی در خدمت ایشان باشیم . آقای شاهکرم مسیری در حدود ۱۸۰۰ کیلومتر را تا همدان رکاب زده بود . روز جمعه بود که ایشان به من زنگ زد و راهنمایی در مورد جاده خواست که البته تا جایی که در توانمان بود کمک کردیم .روز یکشنبه به همدان رسید و در اوج قابل ندانستن رفت خوابگاه خوابید . ولی از پس من بر نیامد . آوردمش و حسابی تا دیر وقت با هم کپ زدیم . الان هم فکر میکنم در غار علیصدر باشد . ولی با اینکه چند سال است که دوچرخه سواری میکنم به ایشان غبطه خوردم . هوایمان کرد حسابی .

خداحفظش کند .

محمد شاهکرم

 

کمی آرامتر

کمی آرامتر

سلام. امروز تصمیم گرفتم که کمی تو وبلاگ مطلب بنویسم. متاسفانه مدتی است که کم کار شدیم. ضمن اینکه وبلاگ قبلی مان هم خراب شد و جمع زیادی از دوستانمان ما رو گم کردن و با همه تلاشی که کردیم و برای آنها پیام گذاشتیم. اما خیلی هایشان آدرس وبلاگ ما را تو وبلاگ خودشون اصلاح نکردند.

البته امروز نمی خواهم در مورد اینجور چیزها بنویسم . بلکه دوست دارم در مورد ایران و مردم خوب آن صحبت کنم . چون از اهداف پنج گانه ما دوتایش (3 و 5 ) مربوط به این موضوع است.

فکر نمی کنم از مردم ایران خاص تر جایی از دنیا داشته باشد . مردم ایران از نژاد های مختلفی هستند و با زبانها و فرهنگهای متفاوت ، جوری که اگر فقط دو هفته وقت بگذاریم و دور ایران را یک گشت کلی بزنیم لااقل با بیست سی نوع آداب و رسوم و زبان و لهجه آشنا خواهیم شد. اما این مردم با اینهمه تفاوت تا به حال در کنار هم به برادری و دوستی زندگی کرده اند . در زمان گرفتاری یا خدای ناکرده جنگ به قومیت یا شهر فکر نکرده اند و به یاری هم شتافته اند . از مرزهای زرین و از آب و خاک با جان خود پاسداری کرده اند . چیزی که در خیلی نقاط دنیا نه که اصلاٌ نیست بلکه کم است.

کمی آرام تر برانیم . اگر در هر کدام از این شهرها یا روستاها گرفتار شوی و ساکنین آنجا بدانند که واقعاٌ به کمک احتیاج داری با جان و دل از شما پذیرایی میکنند . شاید کسی بگوید اینها متعلق به گذشته است و امروز اینطور نیست . اما من میگویم امروز هم هست . یادم نمیرود زن بارداری را که به همراه شوهرش در بندرماهشهر ما را با اصرار به خانه شان بردند یا آن جوان اهوازی نان به دست را که وقتی از او پرسیدیم نانوایی کجاست نانش را که در آن گرما خریده بود به ما داد و وقتی خواستیم پولش را بدهیم برای اینکه نگیرد فرار کرد .

آن پیرزن ارزانفودی ( از روستاهای همدان ) که وقتی از او درخواست آب کردیم خنک ترین آبی را که در خانه داشت برایمان آورد . آن مرد سوری ( از روستاهای اسدآباد همدان ) که وقتی خواستیم قمقمه هایمان را از چشمه پر کنیم به اصرار ما را به خانه اش برد و حتی میخواست ناهار برایمان تدارک ببیند . و صدها نمونه دیگر در صدها نقطه دیگر این خاک زرین . آنها که اینها را باور نمیکنند بهتر است با هموطنانشان بیشتر آشنا شوند .

این مردم از بهترین مردم دنیا هستند . کمی از خودروهای پر سرعتمان پیاده شویم و کمی با دقت بیشتری به اطرافمان نگاه کنیم . این مردم وجودشان را در طول تاریخ پرافتخارشان اثبات کرده اند. شهری یا روستایی ، تهرانی و شهرستانی را دور بریزیم . ما همه فرزندان یک خاکیم و آن خاک پربرکت ایران است . اگر از کسی میرنجیم یا در طول سفرهایمان از کسی برخورد خوش نمی بینیم آن یک نفر را به همه مردم ساکن آن منطقه بست ندهیم . هر نقطه این مرز و بوم آدمهایی هستند که می توانند باعث شگفتی ما شوند . آدمهایی که یک دریا احساس در آنهاست . جالب است که خیلی از آنها هم نمی دانند که این گونه اند . انسانهایی بی ادعا و بی ریا .

 خودروهایمان را آرام تر برانیم ، سفر رسیدن به مقصد نیست ، سفر در حقیقت مسیری است که میرویم . مقصد پایان سفر است . مردمان کویر با دلهایی که برعکس کویر بسیار بخشنده است . مردمان غرب ایران با کوههای بلند خود مانند کوه در سختی ها مقاومند. کوه نماد مهمان نوازی آنهاست. می بخشند قبل اینکه از آنها خواسته شود . مردمان ساحلی مانند دریا بیکرانند . پر رمز و راز اما یک رنگ .

خودروهایمان را آرامتر برانیم . زمان زندگی و دیدن این طبیعت و این مردم کوتاه است . استفاده کنیم قبل از اینکه از دست بدهیم . پیرمرد همدانی را فراموش نمیکنم که میگفت سالها سفر کرده و یک درس آموخته و آن این است که مردم ایران خیلی خوبند. کسانی که به خارج ایران سفر کرده اند این حرفها را بیشتر درک میکنند. اگر خوب باشیم خوب خواهیم دید .

در پایان به همه مردم ایران از کهنسالان که چراغ راه آینده ما هستند تا نوزادان که فرداساز این میهن سلام و درود میفرستم و برای همه آنها آرزوهای خوبی دارم .    

   

 

تغذیه در ورزشکاران

تغذیه در ورزشکاران :

قسمت اول:

قبل از هر چیز برای حفظ حقوق دیگران باید بگویم مطالبی که از این پس تحت عنوان تغذیه و ورزش در این وبلاگ خواهد آمد از کتاب تغذیه و ورزش تالیف رضا علیجانیان ، انتشارات دانشگاه اصفهان است .

تغذیه خوب برای رشد و نمو ضروریست. اغلب ورزشکاران و احتمالاً مربیان تصور می کنند که فقط در فصل تمرین و مسابقه نیاز به تغذیه خوب دارند ، در حالی که برای قابلیت های ورزشی موثر تغذیه خوب در تمام ایام ضروری است .

غذایی که ورزشکاران می خورند بسیار مهم است زیرا :

1)     رژیم غذایی معمولی می تواند باعث محدودیت در فعالیت های مشخص شود .

2)     تثبیت و تغییر رژیم غذایی می تواند باعث تقویت قابلیت های مشخص شود . به خصوص تغییری که منجر به بارگیری گلیکوژن عضله شود.

3)     مصرف خوراکیهای که قبل و یا در طول یک برنامه ورزشی مورد استفاده قرار می گیرند میتوانند به گونه ای ترتیب داده شوند و شامل موادی باشند که بر قابلیتهای فرد بیفزاید .

هر نوع فعالیت جسمانی ، چه شغلی و حرفه ای و چه ورزشی سبب دگرگونی متابولیسم بدن شده ، همراه با آن احتیاج بدن به انرژی را افزایش میدهد . مقدار انرژی که در بدن انسان یا حیوان تولید می شود یکی از پدیده های مهم فیزیولوژی است .

ورزشکاران با تجربه ، دانشمندان ورزش و مربیان ورزش توصیه می کنند که اصول رژیم غذایی نشان داده شده را دنبال نمائید ولی بهترین راهنما تجربه هر فرد در ارتباط با نتایجی است که هر ورزشکار به دست می آورد . برای تمرین و حفظ سلامتی کامل درازمدت ، تغذیه مناسب چه در زمان تمرین و چه در زمان مسابقه و به آمادگی لازم رسیدن برای مسابقه فعالیت های قهرمانانه ای هستند که احتیاج به ممارست رژیم غذایی دارد . در کل توصیه های زیر می تواند برای همه ورزشکاران مورد توجه باشد :

1-     از خوردن چربی بیش از اندازه اجتناب کنید . حتی آن قهرمانهایی که چربی بدنشان پایین است دارای مقدار زیادی از بافتهای ذخیره ای چربی هستند و احتیاج به خوردن چربی اضافه ندارند .

2-     از خوردن قند بیش از اندازه اجتناب کنید . خوردن شکر تصفیه شده یا شکری که به غذا اضافه میکنید باید در رژیم پایه محدود شود .

3-     بیشتر میوه ها و سبزیجات ، غلات ، حبوبات و نان بخورید . به علت فوائد املاح ، ویتامینها و فیبری که همراه کربوهیدرات تسویه نشده در میوه ها و سبزیجات وجود دارد ، نان ، غلات ، سبزیجات و میوه ها را بیشتر بخورید .

4-     مصرف نمک کم . برخلاف آنچه مردم فکر میکنند ورزشکاران احتیاج به خوردن نمک زیاد ندارند . برخی فکر میکنند که افزودن نمک زیاد به غذا و خوردن غذای شور مانع گرفتگی ماهیچه می شود، دلیل قانع کننده ای وجود ندارد و می تواند به وضعیت کم آبی بدن شدت بخشد . این به این معنی است که تعداد کمی از ورزشکاران احتیاج به افزودن نمک به غذای خود دارند .

5-     تناوب در خوردنی ها داشده باشد . بهتر است وعده های غذایی را بیشتر کنید و در هر وعده غذایی کمتر غذا بخورید تا هم دچار حجم غذایی بیش از kg 1200 نشوید و هم مقدار بیشتری مواد مغزی به بدن برسانید. غذاهایی را نخورید که انرژی بالایی تولید میکنند اما غذائیت پایینی دارند. مانند کیک و شکلات و بستنی و نوشابه . چون زود میسوزند وبا کمبود انرژی مواجه خواهید شد.

6-     وضعیت رژیم غذایی : رژیم غذایی که چربی زیاد و کربوهیدرات کم دارند با اینکه انرزی زیادی تولید می کنند اما ورزشکار را برای امراضی چون مرض قلبی ، فشار خون بال، مرض روده، مرض قند، چاقی پس از بازنشستگی و نوعی سرطان آماده می کند . یک رژیم غذایی نامناسب یا غذای ناکافی در تغذیه می تواند منجر به بیحالی ، خستگی زودرس ، عدم تمرکز ، تمرین ضعیف و ناتوانی در اجرا شود .

7-     از مصرف داروهای محرک و مخدر به شدت بپرهیزید . به غیر از جنبه اجتماعی و اخلاقی مصرف داروهایی از این دست . استفاده از داروهای محرک و مخدر حتی نوشابه های محرک می تواند منجر به صدمات جبران ناپذیری برای ورزشکار شود.

8-     استرس و یا خواب کم نداشته باشید . تا حد ممکن سعی کنید از عصبانیت ، استرس یا غصه و خواب کم جلوگیری کنید . چون این عوامل می تواند توان شما را به طور قابل ملاحظه ای کاهش دهد . یادتان نرود که روح و جسم همیشه بر روی یکدیگر تاثیر می گذارند . 

انرژی مصرفی در دوچرخه سواران : در ورزش دوچرخه سواری ارزش انرژی کاملاض مشهود است . برخی دوچرخه سواران به سبب تمرینات طولانی ممکن است به kcal 5000- 8000 در هر روز نیاز داشته باشند . اما باید توجه داشت که زنان 10% کمتر از مردان به انرژی در روز احتیاج دارند .

زندگینامه لانس آمسترانگ (2 )

 

کودکی

چیز اصلی که باید درباره بچگی من بدانید ، این است که هرگز پدری را بالای سر خود ندیدم . اما هرگز هم ننشستم داشتن پدری را آرزو کنم . مادرم هفده ساله بود که مرا باردار شد . در آن موقع خیلی ها می گفتند که او نباید مرا نگه دارد . اما او به هیچ چیز اهمیت نداد و نقشی دیگر را بر عهده گرفت ، « از هر مانعی ، موقعیتی خلق کرد » و این کاری بود که او واقعاً انجام داد. من خواسته شده بودم . مادرم آنقدر تصمیم داشت مرا داشته باشد که لباس بارداری نمی پوشید تا کسی او را منصرف نکند .

برای یک زن کوچک جثه ، من خیلی بچه بزرگی بودم . نام مادرم لیندا مونی هام بود . و 160 سانتیمتر قد و 53 کیلو وزن داشت و نمی دانم زنی به این لاغری چگونه مرا حمل کرد چرا کهمن حدود 5 کیلو وزن داشتم .

من پدرم را هرگز نشناختم . هیچ شناختی از او جز نبودنش نداشتم . تا همین پارسال (2000 م) هرگز نمیدانستم او کجا زندگی یا کار می کند . نکته مهم این است که من و مادرم اصلاً اهمیت نمیدادیم . من کاملاً مادرم را دوست داشتم واو هم همچنین و این برای هر دوی ما کفایت میکرد . بعدها او در روزنامه ای در تگزاس گفته بود که از این که پدر من است افتخار می کند و گفته بود که بچه های دیگرش هم به برادری مانند من افتخار می کنند . اما این صحبت بیشتر به نظرم فرصت طلبی آمد و هیچ علاقه ای به ملاقات با او ندارم .  پدر بزرگم میخواره سختی بود و همراه مادربزرگم تنها کسانی بودند که مادرم را کمک میکردند . پدر بزرگم اما پس از تولد من میخوارگی را به مدت 28 سال ترک کرد .ما در یک آپارتمان یک اتاق خوابه قدیمی در اوک کلیف ( منطقه ای در دالاس ) زندگی میکردیم . مادرم به صورت نیمه وقت کار میکرد و درس هم میخواند . در همسایگی ما یک فروشگاه مرغ سوخاری کنتاکی قرار داشت که مادرم در آن کار می کرد. لباس فرم صورتی می پوشید و دستور غذا میگرفت . او همچنین در گوشت فروشی « کروگر » کارهای حسابداری میکرد . او بعدها در اداره پست و در فروشگاه مواد غذایی کار کرد . او هرچه را که من لازم داشتم برایم فراهم میکرد . ماهی 400 دلار درآمد داشت که از این مبلغ 200 دلار صرف اجاره میشد . او با وجود این هزینه ها گاهی بیشتر از نیازهایم را تامین میکرد. وقتی من کوچک بودم ، او مرا به فروشگاه11-7 میبرد. و برایم یک نوشابه اسلارپی می خرید و با یک نی آنرا به من می نوشاند . او می کوشید با یک نوشابه 50 سنتی بیشترین لذت را نصیب من کند .

او هرشب برایم کتاب می خواند . اگرچه من هنوز نونهال بودم و آنقدر کوچک بودم که حرفها را به دشواری می فهمیدم ، با این حال او مرا نگه می داشت و برایم می خواند . او هیچ وقت از این کار خسته نمی شد . او می گفت : « من نمی توانم صبر کنم تا تو بتوانی برایم بخوانی ».

سرانجام مادرم کاری به عنوام منشی برعهده گرفت که حقوق ماهانه آن 1000 دلار در ماه بود . این حقوق به او اجازه می داد که به آپارتمانی بهتر در شمال دالاس ، در یکی از حومه ها به نام ریچاردسون نقل مکان کنیم . او بعدها کاری در شرکت مخابراتی اریکسون برعهده گرفت و کار خود را به سوی پیشرفت آغاز کرد. او یک مدیر حسابداری شد و بیش از آن ، موفق شد مدرک لیسانس خود را هم بگیرد . او همیشه بسیار درخشان عمل می کند و همه را کنار می زند . او آنقدر جوان جلوه می کند که خیلی ها گمان می کنند او خواهر من است .